کد مطلب:292465 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:124

حکایت هفتاد و دوّم: سیّد مرتضی نجفی

فرد صالح مورد اطمینان سیّد مرتضی نجفی كه از افراد صالح بود و شیخ الفقها، شیخ جعفر نجفی را درك كرده بود و به درستی و راستی معروف بود در پیش علماء گفت: با جماعتی در مسجد كوفه بودیم كه در میان آنها یكی از علمای معروف حضور داشت كه من مرتب اسم او را می پرسیدم و نگفت، چون جای كشف رازهایی بود كه مناسب او نبود. گفت: چون وقت نماز مغرب شد شیخ در محراب برای بجا آوردن نماز جماعت حاضر شد و دیگران هم در فكر اینكه برای نماز خواندن با او آماده شوند بودند در آن زمان در بین جای تنور در وسط مسجد كوفه آب كمی بود كه از مجرای قناتی خرابه جاری می شد و راه باریكی داشت كه بیشتر از یك نفر گنجایش نداشت.

آنگاه رفتم به آنجا كه وضو بگیرم وقتی خواستم پایین بروم شخص گرانقدری را دیدم كه به شكل اعراب بود و بر لب آب نشسته بود و با آرامش و متانت خاصی وضو می گرفت. با اینكه من برای رسیدن به نماز جماعت عجله داشتم كمی توقف كردم دیدم كه او به همان حالت متانت و وقار نشسته و صدای اقامه نماز بلند شد. و به خاطر عجله ای كه داشتم به او گفتم: مثل اینكه قصد نداری با شیخ نماز بخوانی؟ فرمود: «نه، زیرا این شیخ دخنی است.» و منظورش را نفهمیدم و صبر كردم تا وضویش تمام شد و بالا آمد و رفت. آنگاه رفتم و وضو گرفتم و با شیخ نماز خواندم بعد از تمام شدن نماز و پراكنده شدن مردم آنرا برای شیخ گفتم و دیدم كه حالش تغییر كرده و رنگش پریده شد و به فكر فرو رفت و به من گفت: حجّت(ع) را درك كردی و نشناختی و مرا از امری آگاه كرد كه جز خدای بلند مرتبه از آن آگاه نبود.

بدان كه من امسال ارزن زراعت كرده بودم در «رحبه» كه جایی است در طرف غربی دریای نجف كه اكثراً محلی است كه به خاطر عرب های بادیه نشین و متردّدین آنها ترسناك است. وقتی به نماز ایستادم به فكر كشاورزی خود افتادم. و آن مرا از حالت نماز دور كرد كه آن جناب از او خبر داد. و چون من بیشتر از بیست سال است كه آنرا شنیدم احتمال نقصان (ناقص بودن) آنرا می دهم.